-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 12:41
نگاه آخر همه توانم را جمع می کنم و برای دیدنـت آماده می شوم باید عجله کـنم فرصت فکر کردن ندارم با همین یک نگاه آخر باید هرچه در دلم دارم بگویم ... و سپس به آهستگی از تو دور شوم به آهستگی ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 12:20
الهی گرفتار آن دردم که تو درمان آنی بنده آن ثنا ام که تو سزای آنی من در تو چه دانم؟ تو دانی تو آنی که گفتی من آنم آنــی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 مهرماه سال 1387 15:38
بر روح تمام شیعیان تیغ زدند بر مردترین مرد زمان تیغ زدند خورشید به سینه ماه بر سر می زد انگار به فرق آسمان تیغ زدند
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 17:34
دوستت دارم محبوبم همیشه با توام تا تو را درک کنم تا با تو حرف بزنم تا با تو گریه کنم تا همراه تو بخندم تا همراه تو فکر کنم گرچه شاید همیشه کنار تو نباشم اما بدان که همیشه دوستت دارم حتی زمانی که بی تو ام با این همه واژه ای برای از تو نوشتن نمی یابم واژه ای نمی یابم که حتی بتواند احساسی نزدیک به ژرفای احساس مرا بیان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 فروردینماه سال 1386 15:34
بهار دلم بهار م بی تو چون پاییز، زرد است دل تنهای من لبریز درد است بدور از تابش دستان گرمت دلم زندانی شبهای سرد است نمی یابم ترا با این اسیری دل آزاده ی من، شب نورد است مکن پرواز، ای یگانه برگرد بهارت، بندی پاییز زرد است
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 بهمنماه سال 1385 20:47
شعر خواندنی این شعر خواندنی این عشق ماندنی این لحظه های باتو بودن سرودنی ست این تیره روزگار در پرده ی غبار دلم فرو گرفت تنها به خنده یا به شکر خنده های تو گردو غبار از دل تنگم زدودنی ست در روزگار هر که ندزدید مفت باخت من نیز می ربایم اما چه؟ ــ بوسه، بوسه از آن لب ربودنی ست دست مرا بگیرو عهد عشق بند تنها تویی که بود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1385 20:44
یار خدایی باز هم قلبی به پایم افتاد باز هم چشمی به رویم خیره شد باز هم در گیرو دار یک نبرد عشق من بر قلب سردی چیره شد بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز خود نمی دانم چه می جویم در او عاشقی دیوانه می خواهم که زود بگذرد از جاه و مال و آبرو من صفای عشق می خواهم از او تا فدا سازم وجود خویش را او تنی می خواهد از من آتشین تا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 13:43
یا حسین تو در نماز عشق چه خواندی؟ــ که سالهاست خاکستر تو را باد سحر گاهان هر جا که برد ، مردی زخاک روئید و نامت هنوز ورد زبانهاست
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1385 16:29
عروسک کوکی با تنی چون سفره ی چرمین با دو . . . درشت سخت می توان در بستر یک مست، یک دیوانه، یک ولگرد عصمت یک عشق را آلود می توان در بازوان چیره ی یک مرد ماده ای زیبا و سالم بود می توان همچون عروسک های کوکی بود با دوچشم شیشه ای دنیای خود را دید می توان فریاد زد با صدایی سخت کاذب، سخت بیگانه (( دوست می دارم )) می توان با...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1385 14:14
تولد پاییزی شمارش معکوس با تولد آغاز می شود و قانون زمان در آستانه ی مرگ می ایستد من تنها آمده ام و تنها خواهم رفت و در بیتوته ی این دو تنهایی لحظه لحظه ی رویاهایم را خلق می کنم لحظه ها را قاب نتوان کرد لحظه ها می میرند لحظه ها را گرد نتوان آورد لحظه ها را هیچ نتوان اندوخت لحظه ها بوی فراموشی لحظه ها بوی فرسودگی خا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 18:43
نیمرخ سیمای تو آیینه ای بود نه زیبا تر از سیمای تو آیینه ای بود روزی که با لبخند در آن خیره گشتی آیینه ها را دوست می دارم چون گاه گاهی خیره در آن است چشمان مفتونت گلواژه های عشق را هم پاس می دارم چون یادگاری از طلوع توست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 23:14
....... سکوت؛ آرامش بخش ترین سکوت؛ هراس انگیز ترین فریاد! فریاد! از این آرامش هراس انگیز
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 تیرماه سال 1385 20:34
ترس عشق بیم آن ندارم که روزی عاشقت شوم بیم آن ندارم که کسی تو را از من بگیرد بیم آن دارم که روزی تو خود را از من بگیری بیم آن دارم که شب در وجود تو طوفان کند خورشید مهر تو را پنهان کن و برگ های طلایی دوستی را بر خاک اندازد تو خود را از من مگیر تو در من زاده شدی، تو در من پدید آمدی و با تو امید پدید آمد تو بمن لبخند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 21:57
معشوق من معشوق من انسان ساده ایست انسان ساده ای که من او را در سرزمین شرم عجایب چون آخرین نشانه ی یک مذهب شگفت در لابلای بوته هایم پنهان نموده ام او پاک تر از برفهای قله الوند و مهربانتر ازلطف نسیم ساکت شمال در کوچه باغهای طراوت ست او باخلوص دوست می دارد غمهای آدمی را ذرات خاک را غمهای پاک را وزیبایی عجیب او معیار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 خردادماه سال 1385 19:15
راز من هیچ چیز جز حسرت نباشد کار من بخت من، بیگانه ای شد یار من وای از این زندان محنت بار من وای از چشمی که می کاود نهان روز وشب در چشم من راز مرا گوش بر در می نهد تا بشنود شاید آن گمگشته آواز مرا گاه می پرسد که اندوهت ز چیست فکرت آخراز چه رو آشفته است بی سبب پنهان مکن این راز را درد گنگی در نگاهت خفته است گاه می گوید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 21:57
دلتنگم دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت ومهربانی را نثار من می کرد دلم برای کسی تنگ است که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت دلم برای کسی تنگ است که تا شمال ترین شمال با من بود کسی که بی من ماند کسی که با من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1385 19:28
غم تو آنگاه که چشم می گشایم و می بندم آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند روشنی را، هوا را از من بگیر اما خنده ات را هرگز تا چشم از دنیا نبندم عشق من خنده ی تو تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید و در بهاران عشق من خنده ات را می خواهم چون گلی که در انتظارش بودم بخند بر شب، بر روز، بر ماه و این پسرک کم رو که دوستت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 21:42
بی مقصد وقتی که من خیابان ها را بی هیچ مقصدی می پیمودم تو با من می رفتی تو در من می خواندی وقتی که شب مکرر می شد وقتی که شب تمام نمی شد تو دستهایت را می بخشیدی تو چشمهایت را می بخشیدی تو مهربانیت را می بخشیدی تو زندگانیت را می بخشیدی تو گوش می دادی اما مرا نمی دیدی من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 20:20
خاصیت عشق بیاتابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم و خاصیت عشق اینست کسی نیست، بیا صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی ست که در انتهای صمیمیت حزن می روید بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام بیا با من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 18:52
نگاه تو بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم ای رفته زدل، رفته زبر، رفته زخاطر بر من منگر، زانکه به جز تلخی اندوه در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم ای رفته زدل, راست بگو! بهر چه امشب با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟ گرآمده ای از پی آن دلبر دلخواه من او نیم, اومرده و من سایه ی اویم! من او نیم, این دیده ی من گنگ و خموش است- در...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 14:13
آخرین لحظات پیش از آنکه ترکش کنی پیش از آخرین وداع یا آخرین نگاه درنگ کن لحظه ای کوتاه درنگ کن و در چشمانش دوباره خیره شو چه می بینی؟ هان؟ چه می بینی؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 21:00
دستم بگیر دستم بگیر دستان من سراسر شب تو را در بر خواهند گرفت نیازمند دستان نوازشگر توام که مرا در آغوش گیرند امشب دستان مهربانت را به من بده تا درهای بهشت باز شوند دستان تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد من آن دست ها را میخواهم آن دستان نوازشگرو مهربان را تنها تو آن را داری دستانی که همه شب مرا در آغوش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 00:30
برای عشق... ای سراپایت سبز دستهایت را چون خاطره ای سوزان، در دستان عاشق من بگذار و لبانت را چون حسی گرم از هستی به نوازش لبهای عاشق من بسپار باد ما را با خود خواهد برد باد ما را با خود خواهد برد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 20:50
عاشقانه آنکه میگوید دوستت دارم دل اندوهگین شبی ست که مهتابش را می جوید ای کاش عشق را زبان سخن بود آنکه میگوید دوستت دارم خنیاگر غمگینی ست که آوازش را از دست داده است عشق را ای کاش زبان سخن بود!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1384 12:39
غم تنهایی... من که تو لاک خودم بودم یه عمریه که من مردم نمی دیدی مگه هر روز سر خاک خودم بودم؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 11:52
امید من با تو به فرداها می اندیشم لحظه هایم سرشار از توست چشمان تو دلیل خوشی های امروز من است مهربانم اندیشه ام را باور ساز اگر تو از فردای من کم شوی نه! فردا از آن من و توست
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 12:07
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 آذرماه سال 1384 21:28
به استاد گفتم: حاضر کنار اسمم تیک خورد همه می دانستند هستم جز تو ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 22:20
قلب شکسته از دریچه نگاه می کنم جز طنین یک ترانه نیستم جاودانه نیستم آشیانه جستجو نمیکنم بر جدار کلبه ام که زندگیست با خط سیاه عشق یادگارها کشیده اند مردمان رهگذر: قلب تیر خورده شمع واژگون ............... این ترانه ی منست دلپذیر دلنشین پیش از این نبوده بیش از این
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1384 22:02
جمله ات... رفتم...میان سه نقطه ی پایان جمله ات رفتم...که باز شوم آغاز جمله ات می خواستم بگویم فریاد زدم تو را تا کی بمانم میان سه نقطه ی جمله ات صبرم، که از آسمان ها هم گذشته است چشمان منتظرم شد سامان جمله ات می خواستی بیایی ، حالا که رفته ام؟! لعنت به شرم و حیای پایان جمله ات